- پوست گرفتن
- پوست کندن
معنی پوست گرفتن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کسی را بوسیدن
فرود آمدن تنزل کردن نزول، پست گشتن کوتاه شدن، دنائت انحطاط
کنایه از انجام یافتن کاری یا معامله ای
خرد شدن ضعیف گشتن: (پس نه مقری تو که ملک خدای هیچ نگیرد نه فزونی نه کاست) (ناصر خسرو)
بریدن دست، منع کردن باز داشتن از کاری، مدد کردن یاری کردن، مسخره کردن استهزاء نمودن
حالتهای مخصوص به قیافه و اندام خود دادن
نیرو گرفتن، توانا شدن، کنایه از زیاد شدن
نیرو یافتن زورمند شدن نیرو گرفتن توانا شدن: چون کار نفس هنگام سستی تن قوت گیرد پس نفس جسم نباشد
Hand, Handle
получить наличные
брать , управлять
позировать
Bargeld bekommen
nehmen, handhaben
posieren
зняти готівку
брати , керувати
позувати
wypłacić gotówkę
brać, obsługiwać
pozować
拿 , 处理
pegar, manusear
prelevare
prendere, maneggiare